نود و دومین کرسی ترویجی از سلسلهکرسیهای مؤسسه پژوهشی فقه نظام با موضوع «بررسی فقهی شرایط والدین در تربیت فرزندان» برگزار شد.
نود و دومین کرسی ترویجی از سلسلهکرسیهای مؤسسه پژوهشی فقه نظام با موضوع «بررسی فقهی شرایط والدین در تربیت فرزندان» در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ با ارائه حجت الاسلام والمسلمین حمیدرضا وحیدی و حضور حجت الاسلام حنیف نصراللهینسب، به عنوان ناقد و با دبیری علمی حجت الاسلام والمسلمین احمد فرهودینیا در سالن نشستهای مؤسسه پژوهشی فقه نظام برگزار شد.
متن پیش رو گزارشی تفصیلی از محتوای علمی این نشست میباشد.
در ابتدای این نشست حجت الاسلام والمسلمین حمیدرضا وحیدی به تبیین شرایط والدین در تربیت از منظر فقه تربیت پرداخت. ایشان در تقسیم شرائط تکلیف تربیت که بر عهده والدین می باشد بیان کرد :
شرط تکلیف در نگاه اصولیین به دو نوع شرط واجب و شرط وجوب تقسیم میشوند. شرط وجوب زمینه و اقتضای اصل واجب شدن تکلیف را فراهم میکند و خود به دو دسته تقسیم میشود: از دسته اول در کلام بزرگان به شروط عامه تکلیف تعبیر شدهاست. [1] شروط عامه یا همان شروط پایه به عقل، قدرت، بلوغ، اختیارو... شناخته میشوند.
دسته دوم شروط خاص برای وجوب هریک از تکالیف مختلف میباشد؛ یعنی هر تکلیفی با توجه به اقتضائات خود ممکن است شرط وجوب اختصاصی داشته باشد؛ به عنوان نمونه علامه حلی بعد از آنکه در بحث زکات شرط وجوب را به دو دسته خاص و عام تقسیم میکند اینگونه مینویسد: « أمّا الشرائط الخاصة فستأتي عند كلّ صنف إن شاء الله تعالى[2].» ایشان شرایط خاصی را برای وجوب زکات غیر از شرایط عامه مورد توجه قرار میدهد. در تربیت نیز باید به این نوع شرطها توجه شود.
شرائط پایه(شرائط عامه تکلیف)
عقل (عاقل بودن والدین)
بسامد کلام فقها نشان میدهد که مراد از عقل، قوه عاقله است؛ چراکه اکثر فقها عقل را در مقابل جنون قرار دادهاند.[3] از نظر ایشان اگر مراد از عقل در این بحث نفس تعقل بود بر انسان مست نیز تکلیف ثابت نمیشد[4].
نا گفته پیداست در بحث تربیت نیز این شرط جاری است؛ مربی باید عاقل باشد، از این روی پدری که عقل او زائل شده باشد، تکلیف تربیتی نسبت به فرزندان خویش ندارد.
شرط قدرت
قدرت نیز از شرائط عامه تکلیف است. واضح است که مراد از قدرت در تربیت، اعم از قدرت شرعی و قدرت عقلی است. والدین باید قدرت بر انجام وظایف محوله از سوی شارع نسبت به تربیت طفل در ساحات مختلف را داشته باشند. اگر یکی از والدین به علت بیماری با کهولت سن و یا... قادر بر انجام وظایف خود نباشد؛ تکلیف تربیت متوجه او نیست؛ [5]چراکه عقل حکم قطعی دارد بر اینکه تکلیف به کردن کسی که قدرت بر انجام تکلیف ندارد، قبیح است.
علم
علم به عنوان يكي از شروط عامه تكليف، مورد توجه قرار گرفته است. به طور خلاصه میتوان گفت اگر کسی به تکلیف عالم بود، تکلیف بر او منجّز میشود؛[7] و مخالفت با آن برای او عقاب میآورد، و اگر جاهل بود، هر چند در واقع مکلف است، در صورتی که مقصر باشد، در حکم عالم میباشد و اگرجاهل قاصر باشد معذور است و تکلیف در حق او منجّز نخواهد بود.
بخش دوم سخنان حجت الاسلام وحیدی به شرایط ویژه وجوب تکلیف تربیت اختصاص یافت: شرایطی که اگر نباشند تربیت واجب نمیشود.
عدالت
فقهای گذشته در باره شرطیت عدالت در حضانت، بحثهای نسبتا مفصلی داشتهاند؛ عدهای عدالت را شرط دانستهاند و عدهای دیگر این شرط را قبول نکردهاند.
با این حال برای اثبات شرط عدالت درتربیت دلیل خاصی یافت نشده است؛ بنا بر این با استفاده از عموماتی که تربیت را اثبات میکنند؛ میتوان حکم به عدم شرطیت عدالت در تربیت کرد به عنوان نمونه یک روایت نقل می شود:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ فَضْلٍ أَبِي الْعَبَّاسِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ أَحَقُّ بِوَلَدِهِ أَمِ الْمَرْأَةُ قَالَ لَا بَلِ الرَّجُلُ فَإِنْ قَالَتِ الْمَرْأَةُ لِزَوْجِهَا الَّذِي طَلَّقَهَا أَنَا أُرْضِعُ ابْنِي بِمِثْلِ مَا تَجِدُ مَنْ تُرْضِعُهُ فَهِيَ أَحَقُّ بِهِ.[8]
راوی در این روایت از امام علیه السلام میپرسد مرد نسبت به فرزند اولویت دارد یا زن؟ امام در پاسخ بدون اینکه شرط خاصی را ذکر کنند و عدالت یکی از دو طرف را موجب اولویت در تربیت و تصرف نسبت به فرزند بدانند، پدر را مقدم کردند؛ پس از اطلاق این روایت و سکوت امام نسبت به شرط عدالت، میتوان استفاده کرد که عدالت برای وجوب تربیت شرط نیست. بر این اساس تا مخصص یا مقیدی بر خلاف این ادله اقامه نشده باشد همچنان عموم و اطلاق این دسته از روایات باقی می باشد و نمیتوان شرطیت عدالت را برخلاف این ادله عام اثبات کرد.
در ادامه کرسی شروط رشد، حریت و بلوغ برای والدین، و شرط عدم ازدواج، تنها برای مادر، به اختصار مورد توجه و بحث قرار گرفت.
در بخش دوم کرسی حجت الاسلام والمسلمین نصراللهی نسب، ضمن برشمردن برخی نقاط مثبت این تحقیق، آن را از چند جهت کاربردی دانست:
۱. نخست از آن جهت که تربیت یکی از وظایف حاکم نیز میباشد و شرایط تحقق تربیت توسط حاکم و نظارت او بر والدین را روشن میکند.
۲. جهت دوم تبیین حقوق تربیتی است؛ آیا والدینی که شرایط را ندارند اجازه دارند که از تربیت سر باز زنند و حکومت نیز حق الزام آنها را ندارد؟
۳. و سوم روشن شدن نظام تربیت و نظام خانواده در اسلام است؛ آیا توصیه اسلام به والدین فاقد شرایط این است که تربیت را رها کنند یا خیر؟
از منظر ایشان یکی دیگر از نقاط مثبت این کار استناد به منابع وحیانی به صورت متقن و تتبع کلمات علما و منابع فراوان آن است.
ایشان در ادامه نقدهایی را بیان کرد:
الف. عدم تفکیک بین حق و تکلیف:
علیرغم اینکه موضوع نظریه، «تکلیف» به تربیت است؛ اما در موارد بسیاری، دلایل مربوط به «حق» تربیت مورد استفاده قرار گرفته است و گویا نوعی دلالت التزامی بین حق و تکلیف مد نظر نظریهپرداز محترم هست؛ که باید به طور شفاف به آن پرداخته شود.
از سوی دیگر ممکن است برخی از این دلایل اخص از مدعا باشند؛ یعنی مثلا در مواردی مکلف تکلیف داشته باشد اما حق نداشته باشد؛ مثل موردی که مربی رشد ندارد و نایب میگیرد.
ب. در این نوشته باید مشخص شود در مواردی که شرط تکلیف تربیت وجود نداشته باشد، «اصل تکلیف» ساقط است؛ یا اینکه فقط تکلیف «مباشرت توسط والدین» ساقط میشود؟ به عنوان مثال اگر والدین قدرت مباشرت تربیت را نداشته باشند، آیا اصل تربیت ساقط میشود یا تنها مباشرت انجام تکلیف ساقط میشود؟
ج. توقع این بود که مراتب تشکیکی شرایط مورد توجه قرار گیرد؛ گاهی عدم عدالت به اندازه فسق است و گاهی به اندازه تجاهر به فسق و گاهی به اندازه کفر؛ ولی در این تحقیق تنها از «اصل عدالت» بدون توجه به این مراتب، بحث شده است.
- در خصوص شرط «علم مربی به مورد تربیت» و ویژگیهای لازم در متربی، لااقل به عنوان شرط واجب، هم بحثهایی لازم بود مطرح شود که به آنها اشارهای نشد.
- در برخی از بخشهای تحقیق ابهام وجود دارد؛ مانند اینکه نهایتا در مورد «رشد» معلوم نشد که شرط تکلیف تربیت هست یا خیر؟
- در این تحقیق برخی از دلایل مورد غفلت قرار گرفته است؛ مثل قاعده اصولی لا ضرر که میتوانست بر غنا و قوت استدلال تحقیق بیافزاید.